حکایتی خواندنی از دعای فرج
نورالهدی---------مسیرهدایت---------صراط رستگاری
تاریخ : شنبه 9 شهريور 1392
نویسنده : ALIREZA

ابوالحسن ابی نعل می گوید:

یک شب جمعه قصد زیارت مقابر قریش را نمودم و از آنجا که خایف بودم، از خادم درخواست کردم درهای ورودی معابر را قفل نماید. او نیز اطاعت نموده و همین کار را انجام داد.

شب از نیمه گذشته بود و من مشغول دعا،زیارت و نماز بودم . صدای پایی از نزد قبر امام موسی کاظم شنیدم،ناگهان مردی را دیدم که زیارت می خواند. او بر آدم و انبیاء اولوالعزم و به 

همه ایمه معصومین(ع) سلام و درود فرستاد،اما زمانی که به امام زمان (ع) رسید سکوت نمود.

من در شگفت شدم. بعد از نماز به زیارت امام محمد تقی (ع) پرداخته و به من روی نمود و گفت:چرا دعای فرج نمی خوانی؟ آنگاه دعایی به من یاد نمودو خارج شد.

ابوالحسن می گوید:در ها را امتحان کردم ولی همه  بسته بودند. از خادم سوال کردم،گفت:این مولای ما صاحب الامر (عج)است،من بارها او را در این مکان دیده ام،البته در زمانی که خلوت بوده است.

 



|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
موضوعات مرتبط: انتظار فرج , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید. امیدوارم لحظات خوشی را در این وب سایت سپری کنید. در صورت تمایل عضو شوید.